وای بر حالمان که بر حالمان نمی نگریم و بر حال دیگران خرده می گیریم .چه سخت است نشستن و محاسبه نمودن ،محاسبه نفس نمودن،به حساب اعمال رسیدن و کردار و گفتار را نگریستن .
این نفس چه عجیب است که در حال همه می نگرد ولی در حال خود نه
شهید منصور اعتمادی فر

از كوچه ى پشتى مسجد حكيم كه رد مى شوى، يا از بازار كه زياد با مسجد فاصله ندارد، پنجره هاى مقبره ى مرحوم كرباسى پيدا است. چند تا حياط مخروبه دور و بر مقبره هست و چند اتاق و دخمه ى بدون استفاده. آن روزها مقبره فقط روزهاى جمعه باز بود و بعضى عيدها. تا اين كه عبداللّه شد خادم آن جا و كليدش را گرفت. در آن جا را باز مى كرد، جارو مى كشيد، گردگيرى مى كرد. در را باز مى گذاشت هر كس مى خواهد برود زيارت. مى گفت «خدمت به عالم را دوست دارم.» رحمت اللّه و مصطفى هم كمكش مى كردند.
جاى خوبى بود براى كارهايى كه مى خواستند بكنند. سوراخ سنبه هايش را كه مى گشتى، خيلى چيزها پيدا مى شد; كتاب، اعلاميه، حتي دستگاه تكثير. جلسه هاى هفتگيشان را هم آن جا مى انداختند.
عبدالله ميثمي
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
منبع کلام شهدا:وب سايت يادمان ايثار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...