یا فاطر السماوات و الارض...







آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          




جستجو




... باعشق... ...

اگر می خواهی عاشقانه زندگی کنی مطالب ارزشمند در زندگی بکار ببند .

اونموقع زندگی باعشق هست.


هرگز نگو “خسته ام..!
زیرا اثبات میکنی ضعیفی؛ بگو..نیاز به استراحت دارم.

❗️هرگز نگو “نمی توانم..!”
زیرا توانت را انکار میکنی؛ بگو….سعی ام را میکنم.

❗️هرگز نگو “خدایا پس کی؟؟؟!”
زیرا برای خداوند، تعیین تکلیف میکنی؛ بگو..خدایا بر صبوریم بیفزا.

❗️هرگز نگو “حوصله ندارم..!”
زیرا…برای سعادتت ایجاد محدودیت میکنی؛ بگو..باشد برای وقتی دیگر..

❗️هرگز نگو “شانس ندارم..!”
زیرا به محبوبیتت در عالم، بی حرمتی میکنی؛ بگو..حق من محفوظ است!

با بیان کلمات درست مسیر زندگیت را عوض کن!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1397-04-22] [ 10:55:00 ق.ظ ]

اگر ده چیز...... ...

روزجمعه روز پایان انتظار فرج ان شاءالله ….

یاعلی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ق.ظ ]

دوستی بون عمل ممکن نیست .... ...

دوستى_بدون_عمل

بچه‌ام كوچولو بود، از من بيسكويت خواست.
گفتم: امروز مى‌خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش كرده بودم. بچه دويد جلو و پرسيد: بابا بيسكويت كو؟ گفتم: يادم رفت.
بچه تازۀ به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل كردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بيسكويت كو؟ دانستم كه دوستى بدون عمل را بچۀ سه ساله هم قبول ندارد. چگونه ما مى‌گوئيم خدا و رسول و اهل بيت او را دوست داريم، ولى در عمل كوتاهى مى‌كنيم‌؟

? خاطرات استاد قرائتی/ج ۱/ص ۶۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-04-21] [ 10:35:00 ق.ظ ]

حکایت در مورد امام رضا(ع) ...

به امام جواد(ع) گفتم:"بعضی ها می گویند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتی به ولایت عهدی راضی شد.”
گفت :"دروغ می گویند . پدرم را خداوند رضا نامید چون ، خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خوشنود بودند.”
گفتم :” مگر بقیه پدرانتان پسندیده ی خدا و ائمه نبودند؟”
گفت :"چرا؟”
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟”
گفت:” چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند.”

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-04-20] [ 09:54:00 ق.ظ ]

سالها دل طلب.... ...

 

غزلیات
حافظ »
سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف  ….. و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد
این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]