سلام جان من جانان من….
چقدر چشم به راه رسیدن وقت دیدار بودم ،هر وقت سیل غمها بهم حمله ورمی شدند
یا مشکلات زندگیم سر به افلاک می کشیدند
با خودم می گفتم بگذار روز دیدار معشوق بشه ،صبر کن روزهای مهمانی فرا برسه
آنوقت عقده دل می گشایم ،یک دل سیر با مرحم دلم نجوا می کنم ،
به دلدار راز دلداری را خواهم خواست نشانم دهد
عشقم چقدرمشتاق نجواهای عاشقانه بودم 

….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت