حجة الاسلام آقاى سید شهاب الدین حسینى قمى واعظ می گوید:

آقاى احمد اكبرى ، مداح تهرانى ، براى ایشان جریان شفا گرفتن در زندگى دوباره خود را كه از عنایات بى بى حضرت رقیه(س) بود، چنین تعریف كرده است:

به دردى مبتلا شده بودم كه پزشکان را ناامید كرده بود. خلاصه كمیسیون پزشكى تشكیل و بنا شد مرا عمل كنند.

قبل از عمل به من گفتند ممكن است عمل خوب باشد و ممكن است بد. بهرحال عمل كردند ولی بعد از عمل نتیجه اى مثبت حاصل نشد. گفتند وصیت كن و با زن و بچه ات دیدار و خداحافظى نما.

من هم دست و پایم بسته و روى تخت افتاده بودم ، فرستادم همه آمدند. وصیت كرده جریان را گفتم و با بچه ها دیدار و وداع كردم . از جمله طفل كوچكى بغلى بود كه او را خم كردند و من صورتش را بوسیدم . همه گریان و افسرده از اطاق بیمارستان بیرون رفتند.

با همان وضع دردناک متوسل شدم به حضرت رقیه(س) و اشعارى و ذكر توسلى داشتم . چند لحظه نگذشت كه دیدم خانمى مثل ماه پاره جلوى تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخیز.

تعجب كردم . این كیست كه مرا مى شناسد و اسمم را مى برد؟ گفتم لابد دختر یكى از هم اطاقیهاى من است كه براى احوالپرسى آمده است .
دوباره فرمود: پاشو. گفتم : نمى توانم ، دست و پایم بسته است و حق حركت ندارم

فرمود: كجا دست و پاى تو بسته است ؟ بلند شو. نگاه كردم دیدم دست و پایم باز است .

فرمود: چرا بلند نمى شوى ؟ گفتم : عمل كرده ام و نباید از جا حركت كنم .
گفت : كجا را عمل كرده اى ؟
نگاه كردم ، دیدم اصلا اثرى از عمل در بدن من نیست و جاى عمل جوش خورده ، كأنّه عملى واقع نشده است . تعجب كردم . پرسیدم شما كى هستید؟

فرمودند: « مگر مرا صدا نكرده ، و به من متوسل نشده بودى ؟»
و از نظرم غایب شد. با سلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشیدم و بیرون آمدم و جریان كرامت و عنایت بى بى را به همه گفتم و من هم در خیلى از منابر و مجالس این معجزه تكان دهنده را نقل كرده ام.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...