وا مانده دیده بر ره چون چشمهای لاله
پوشیده از سرشکم این ره قبای لاله

از دوری ات به مژگان خون جگردمیده
بر راه مانده چشمم با شاخه های لاله

دست طلب به سویت داریم تا قیامت
هرگز نیفتد از پا دست دعای لاله

یک عمر تیره بختی دامان ما گرفته
چون لکهی سیاهی درلابه لای لاله

دارد نشان زداغ ِ آوارگان عشقت
صحرا اگر که گشته صحن و سرای لاله

این لاله های صحرا یک روز خار بودند
از خون پای مجنون پا شد بنای لاله

دارم تمام عمرم فریاد سوی افلاک
غیر از خدا ندیده گوشی صدای لاله

هر قدر هم بریزی جامی دوباره آریم
باشد تهی همیشه ظرف گدای لاله

از لحظه تولد بردی چنان دل از ما
خالی شده پس از آن از دل سرای لاله

چون آمدی نظر کن بر لاله زار دل تنگ
کان خون داغداران خیزد زنای لاله

با چشم باز مردن یعنی در انتظاریم
وامانده دیده بر ره چون چشمهای لاله

اللهم عجل لولیک الفرج

موسی علیمرادی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت